مهديارمهديار، تا این لحظه: 14 سال و 18 روز سن داره

مهدیار نفسمونه

این چند وقته مهدیار

برای مهدیارم پسر خوبم تو این مدت همش گیر بودم نتونستم بیام و به وبت سر بزنم.اول که عروسی های پی در پی داشتیم .بعدش خدا بهمون توفیق داد و امسال من باز هم جزء متعکفین بودم به همراه تو گل پسرم و این آخری هم که فوت یکی از فامیلای مامانی بود(همون که سرطان خون داشت) .همه و همه باعث شدند تو این مدت نتونم بیام اینجا ولی امروز دیگه اومدم تا از تو بگم بهترینم مهدیار همه جوره به مامانی کمک می کنه فرشته ی مهربون واست هدیه خریده به خاطر اینکه تو این مدت خیلی خیلی پسر خوبی بودی تو این عکس  تازه از از خواب بیدار شدی .زیارتگاه سید یبر بودیم زودی رفتی این جا سیخی رو انداخت پشت کولت.چقدر خندیدیم بهت این جشن 3...
15 خرداد 1392

سلام خدای مهربونم،دلم خیلی برات تنگ شده

گفتم:چقدر احساس تنهايي مي کنم ... گفتي : فاني قريب من که نزديکم(بقره/186) گفتم : تو هميشه نزديکي ؛من دورم...کاش مي شد بهت نزديک شم... گفتي : واذکر ربک في نفسک تضرعا و خيفة و دون الجهر من القول بالغدو والاصال هر صبح و عصر پروردگارت را پيش خودت ،با خوف و تضرع و با صداي آهسته ياد کن(اعراف/205) گفتم : اين هم توفيق مي خواهد! گفتي : الا تحبون ان يغفرالله لکم دوست نداريد خدا ببخشدتون؟(نور/22) گفتم:معلومه که دوست دارم منو ببخشي... گفتي : واستغفرو ا ربکم ثم توبوا اليه ان ربي رحيم ودود پ س از خدا بخواهيد که ببخشدتون و بعد توبه کنيد که پروردگار مهربان و دوستدار بندگان است(هود/90) ...
15 خرداد 1392

تولد آقا مهدیار نفس مامان و بابا

براي آقا مهديار خان سلاااااااام نفسم تولدت هزاران هزار بار مبارک. بذار همين اولش بگم چرا اينقدر دير پست تولدت رو گذاشتم.فرداي روز تولدت اسباب کشي داشتيم و اومديم خونه ي جديد و من تا همين يک ساعت پيش گير بودم ولي بلاخره تمام شد و تو اولين فرصت اومدم اينجا که از تولد بهترينم بگم. تولد امسالت رو با کمک ارزنده ي زينب جون (مدير وبلاگ از طراحي تا چاپ) تم دار کرديم.چون تو عاشق باب اسفنجي بودي با نظر آجي سکينه تم تولد رو باب اسفنجي انتخاب کرديم.تولدت فوق العاده عالي بود .(مرسي زينب جون) بريم سر وقت عکس ها اين کارت دعوت به تولدته تزیینات تولد این سالاد الویه با تزیی...
6 ارديبهشت 1392

تبریکات ویژه تولد به آقا مهدیار خان خودمان

برای نازنینم آقا مهدیار گل اولین تبریک ویژه توسط مدیریت محترم نی نی وبلاگ بود تبریک تولد مهدیار در سایت هدهد این شعر قشنگ رو خانوم کوچولوی مجری تولدت مبارک شبکه هدهد واسه مهدیار خونده سلام به آقا مهدیار زیبا سلام به اون غنچه ی پاک یلدا چه لپی داره چهره ی قشنگش چه چشمی داره ماه آبی رنگش نگاش پر از امید این عروسک همه بگین تولدش مبارک اینم عکس مهدیار در شبکه هدهد و اینم آهنگ قشنگ تولدت مبارک شازده ی نو بهاری گل پسر نازنین تولدت مبارک ای همیشه بهترین به دنیا پا گذاشتی شادی اومد به خونه شعر تولدت رو هدهد برات می خونه روز تولد تو خیلی خوب و قشنگه نارنجی و طلایی فرصتا رنگارنگه ماه تولد تو یه ماه خ...
3 ارديبهشت 1392

یادگاری های به جا مونده از عید

برای مهدیارم امسالم مثه سالای قبل چون بابایی آماده باش بود بهش اصلا مرخصی ندادن و جایی نتونستیم بریم ولی کی به جاش عروسی و جشن تولد رفتیم. این تولد بهترین داداش دنیاست خان دایی محمد و مهدیار خان بعد تولد داداشی رفتیم سید یبر.بعد از زیارت متوجه شدم که تو نیستی.با زن دایی پروانه اومدیم پشت زیارتگاه دنبالت که دیدم اونجایی گفتم مامانی کجا رفته بودی ترسیدم؟و تو جواب دادی مامانی دنبال سی دیه بت بودم نیستش کجایه؟چقدر من و زن دایی خندیدیم فردای همون رفتیم ابوذر.تو این عکس تو داداشی اهورا در حال زیارت هستین. اینجا هم که توی صحن زیارتگاه یه غرفه واسه نقاشی کودکان بود تا دیدیش زودی رفتی بالا و یه کم...
17 فروردين 1392

نوروزت مبارک بهترینم ...

بـنام خداي بهار آفرين بهار آفرين را هزار آفرين به جمشيد و آيين پاکش درود که نوروز از او مانده در ياد بود   براي مهديار عزيزم    گل پسرم امسال درک بهتري از عيد داشتي.خريد ماهي به عهده تو بود به قول خودت يه ماهي خريدي که عروس بود. ده دقيقه مونده به سال تحويل نزدیک بود اين عروس کوچولو رو بکشي که بابايي به موقع به داد عروس کوچولوت رسيد.از بس که بدو بدو کردي دور سفره اینجا یعنی ژست گرفتی (بدون اینکه چیزی بهت بگیم) این سفره ی عیدمونه که به کمک تو درستش کردم هول هولکی غذای روز عیدمون که نفهمیدم کی بهش دستبرد زدی عزیزم ...
13 فروردين 1392

بهار می آید...

بهار می ‏آید ؛ با چمدانی پر از شکوفه و لبخند . چشم ‏هایش ، آمیزه خورشید و ابر ؛ دلش آینه ‏بندان سبزه و باران .   بهار می‏ آید و از رد گام ‏هایش ، رود هایی زلال ، زمین چرک را به شست‏ و شو می‏ خوانند . نوروز از راه می ‏رسد و خاک ، در رستاخیزی شگفت ، رستن آغاز می‏ کند . مردمان شهر ، دست در دست مهربانی با گل و آینه به شادباش هم می ‏روند .   از قلب ‏ها پنجره ‏هایی بی‏ شمار به سمت هم گشوده می ‏شوند و این ‏گونه ، جشنواره انسان و طبیعت افتتاح می ‏شود .   بهار آمده تا به ما بگوید لحظه ‏ها چون ابر در گذرند ؛ تا به این همه تحول و تغییر ، به دیده عبرت بنگریم . " سخن در ...
30 اسفند 1391