مهديارمهديار، تا این لحظه: 14 سال و 10 روز سن داره

مهدیار نفسمونه

یادگاری های به جا مونده از عید

برای مهدیارم امسالم مثه سالای قبل چون بابایی آماده باش بود بهش اصلا مرخصی ندادن و جایی نتونستیم بریم ولی کی به جاش عروسی و جشن تولد رفتیم. این تولد بهترین داداش دنیاست خان دایی محمد و مهدیار خان بعد تولد داداشی رفتیم سید یبر.بعد از زیارت متوجه شدم که تو نیستی.با زن دایی پروانه اومدیم پشت زیارتگاه دنبالت که دیدم اونجایی گفتم مامانی کجا رفته بودی ترسیدم؟و تو جواب دادی مامانی دنبال سی دیه بت بودم نیستش کجایه؟چقدر من و زن دایی خندیدیم فردای همون رفتیم ابوذر.تو این عکس تو داداشی اهورا در حال زیارت هستین. اینجا هم که توی صحن زیارتگاه یه غرفه واسه نقاشی کودکان بود تا دیدیش زودی رفتی بالا و یه کم...
17 فروردين 1392

بهار می آید...

بهار می ‏آید ؛ با چمدانی پر از شکوفه و لبخند . چشم ‏هایش ، آمیزه خورشید و ابر ؛ دلش آینه ‏بندان سبزه و باران .   بهار می‏ آید و از رد گام ‏هایش ، رود هایی زلال ، زمین چرک را به شست‏ و شو می‏ خوانند . نوروز از راه می ‏رسد و خاک ، در رستاخیزی شگفت ، رستن آغاز می‏ کند . مردمان شهر ، دست در دست مهربانی با گل و آینه به شادباش هم می ‏روند .   از قلب ‏ها پنجره ‏هایی بی‏ شمار به سمت هم گشوده می ‏شوند و این ‏گونه ، جشنواره انسان و طبیعت افتتاح می ‏شود .   بهار آمده تا به ما بگوید لحظه ‏ها چون ابر در گذرند ؛ تا به این همه تحول و تغییر ، به دیده عبرت بنگریم . " سخن در ...
30 اسفند 1391
1