این چند وقته مهدیار
برای مهدیارم
پسر خوبم تو این مدت همش گیر بودم نتونستم بیام و به وبت سر بزنم.اول که عروسی های پی در پی داشتیم .بعدش خدا بهمون توفیق داد و امسال من باز هم جزء متعکفین بودم به همراه تو گل پسرم و این آخری هم که فوت یکی از فامیلای مامانی بود(همون که سرطان خون داشت) .همه و همه باعث شدند تو این مدت نتونم بیام اینجا ولی امروز دیگه اومدم تا از تو بگم بهترینم
مهدیار همه جوره به مامانی کمک می کنه
فرشته ی مهربون واست هدیه خریده به خاطر اینکه تو این مدت خیلی خیلی پسر خوبی بودی
تو این عکس تازه از از خواب بیدار شدی .زیارتگاه سید یبر بودیم زودی رفتی این جا سیخی رو انداخت پشت کولت.چقدر خندیدیم بهت
این جشن 3 نفرمونه به مناسبت پنجمین سالگرد عقده مامانی و بابایی
باز هم هنر دست مامانی .این هنا رو مامانی واسه هنابندون خاله فاطمه درست کرد
مهدیار معتکف من
پسرم می خواد سری بخوره
فرشته ی نازم خوابیده تو اعتکاف
اینم دوست کوچولوت در اعتکاف
مهدیار به همراه دایی محمدش