برای پسرک نازم آقا مهدیار دیروز به خاطر اینکه آقای احمدی نژاد می خواست بیاد امیدیه ،بابایی رو دو شیفت سر کار نگه داشتن(بابایی حراست فرودگاهه)،من و تو هم که حوصلمون سر می رفت از فرصت استفاده کردیم و با مامان جون و دایی امین و زن دایی پروانه و داداشی اهورا رفتیم خونه بابا حسن.تو که واقعا عاشق بابا حسنی،خیلی خوشحال بودی(خونه بابا حسن من تو روستاست)یه جا بند نمیشدی یا پیش گاو و گوسفندا بودی یا پیش مرغ و خروسا و یا تو باغ پی خارچ(قارچ)از ساعتی که رسیدیم تو سرگرم بودی تا شب که دیگه خسته و کوفته اومدی تو بغلم خوابیدی . ساعت ١٠که برگشتیم خونه،من خیلی خستم بود ولی تو که خوابت رو کرده بودی اصلا خوابت نمی یومد،یهو یاد بچگی خودم افتادم که مامانم با...