مشهد الرضا
خاکِ پاکِ حَرَمَت سُرمِه چِشمانِ ما
براي مشهدي مهديارم
پسر گلم به لطف خدا و دعوت خود آقا امام رضا امسال توفيق پيدا کرديم بريم پابوسيش...
يه روز که داشتيم از خونه مامان جون برمي گشتيم خونه به در مغازه عمو سيد يه برگه زده بودن که توش نوشته بودن قراره واسه نيمه شعبان يه تور زيارتي سياحتي از اينجا بره سمت جمکران و بعد هم مشهد.
من و بابايي تصميم گرفتيم به همراه شما بريم پابوسي آقا .ولي بابايي دو دل بود اونم به خاطر تو .همش ميترسيد تو اذيت بشي و مسافرت رو خراب کني.به هر دري زد که شخصي بره ولي نشد.قسمت شد با همين تور راهي حرم آقا بشيم.3 تير 92 شنبه شب ساعت 11 حرکت کرديم سمت مشهدالرضا...
قرار گذاشتيم تا اونجايي که بتونيم همه ي خواسته هاي تو رو برآورده کنيم و بهونه دستت نديم .انگار که تو هم بو برده بودي.اولش که راه افتاديم هنوز از خوزستان نزده بوديم بيرون که شما بهونه کردي که بريم خونه خودمون.ولي با ترفنداي بابايي کم کم اين بهونت فراموش شد.تا جايي که روز آخري وقتي بهت گفتم مي خوايم برگرديم خونمون مي گفتي تو رو خدا نريم.از بس که بهت خوش گذشته بود .با دوستاي جديد کلي خوش مي گذروندي.شايد روزي 10 تا بستني نوش جان مي کردي از جلوي هر مغازه اي که رد مي شديم يه نمونه دلت مي خواست.
فعلا اينا تو ذهنم مونده بقيه رو در کنار عکسات مي گم عزيزم
ایشالا قسمت همه خاله جونیا و نی نی های نازشون بشه برن اونجا
اینجا صحن حرم حضرت معصومه است .تا آب رو دیدی دویدی سمت آب و شروع کردی به آب بازی
آقا مهدیار به همراه بابایی
آقا مهدیار به همراه مامانی
آقا مهدیار و آب بازیش
اینجا به زور اجازه گرفتم که ازت عکس بگیرم .من فدای این همه ارادت تو به خانوم جان
داشتیم میرفتیم سمت مسجد جمکران که دیدی اینجا مسابقه گذاشتن زودی رفتی اون بالا
اینجا هم که تو عکس مشخصه که ساعت چنده!
تور رو اینجا پیاده کردن که شب رو در مرقد امام باشیم.همه خوابیدن الا من و تو .
اینم ورودی مرقد مطهر امام عزیزمونه
هر جا می رفتی همه دوستت بودن.
با چه ذوقی هم می گفتی مامانی بیا یه دوست پیدا کردم
اینجا قدمگاه امام رضا در نیشابوره
.
تو و بابایی و ژستی که تو گفتی باید این طوری عکس بگیریم
این چشمه ی آب زمزم قدمگاهست و تو و زهرا خانوم دوست کوچولوت در کنار چشمه
اینجا بنياد پژوهش هاي اسلاميه.مهديار يهو فرار كرد از پيشمون و گفت مي خوام اينجا عكس بگيرم
اینم یکی دو تا از ژست های بستنی خوردنته
تو و بابایی در کنار تمساح هستین.انگار که نه انگار اینجا باغ وحش بود همه حیوونا تا عالمه هپروت بودن معلوم نبود چهشون بود
اینم اسب کوشولووووو.اولش هر چه بهت گفتیم برو سوار شو می ترسیدی و نمی رفتی ولی لحظه آخر که خواستیم بریم بیرون پشیمون شدی و گفتی می خوام سوار اسب شم.و دیگه دلت نمی خواست پیاده بشی
این کوچولو هم مهمان آفریقایی بودن که بیچاره همون روز حالش خیلی بد بود و تو گل پسرم واسه خوشحالیش اون بادکنت رو بهش دادی
اینجا سرزمین عجایبه
نمی دونم وقتی با قطار میرفتین داخل تونل چی می دیدی که ایطور دهنت بازه و می گی مامانی هه دونه هیولا دیدم
گریه هاشوووو.فدات شم عزیزم خو چه کار می کردیم خانمه اجازه نداد شما با ما بیای ماشین سواری
ولی در عوضش واسه خودت با دوست خیلی خیلی خوبت داداشی آرین(تو بهش می گفتی آریا ) رفتی موتور گازوووووووووو
هر جا دوست داشتی واسه خودت می رفتیا
اااااااا اینجا هم که باز داری بستنی می خوری
نمی دونم الماس شرق چند طبقه بود ولی تو از همون آخرین طبقه که سرزمین عجایب اونجا بود این خونه رو که توی طبقه ی زیر زمین بود دیدی گفتی می خوام برم خونه ی مادربزرگه و ما رو بردی دنبال خودت تا اون پایین
فدات بشم مشهدی مهدیارم با اون انگشتای نازت که انگشتری زدی بهشون
وااای اینجا خوده خوده بهشت بود خیلی خوب بود
شاندیز واقعا رویایی بود
گیلاس هایی که از درخت چیدی خودت اونم بی اجازه
و در کنار کاظم دوست عراقیت مشغول خوردنشون بودی
پسملم تو حسسسسسسه
این بار دوم بود که رفتیم باغ وحش
اینا هم دوست جونیات هستن
آقا کاظم.مشهدی مهدیار.داداشی آرین و زهرا خانوم
ما غذا می خوایم یالا
عشقت این بود که هر جا در ورودی اماکن متبرکه بود بدوی بروی ببوسیش
یواشکی این عکس رو گرفتم.اینجا حرم امامزادگان یاسر و ناصر داداشای امام رضاست
مهدیار در کنار و بابایی و مامانی در حرم حضرت عبدالعظیم
اینم که دکتر مهدیار خودمان
از اين جا به بعد عكسها با دوربين گوشي ماماني در حرم مطهر گرفته شده چون اجازه نميدادن دوربين ببريم داخل
من و تو هستیم و یه دنیا خاطره های قشنگ و فراموش نشدنی
اینجا هم گل پسرم به تقلید از بقیه در حال زیارت خوندنه
این ساعت خورشیدیه .که متاسفانه ما به خورشیدش نمی رسیدیم .همیشه شبا تا صبح رو تو حرم می گذروندیم
زیز زمین حرم مطهر رضوی و بازیگوشیای تو
این از کجا اومد؟؟؟؟؟
ولی حالا که هست بذار بگم
اینجا ورودی پارک وحدته.
نمی دونی با چه ذوقی دویدی سمتش گفتی مامانی بیا ازم پیش این عکس بگیر
ادامه دارد...