مهديارمهديار، تا این لحظه: 14 سال و 9 روز سن داره

مهدیار نفسمونه

مشهد الرضا

1392/5/19 20:35
نویسنده : مامانى مهديار
1,772 بازدید
اشتراک گذاری

خاکِ پاکِ حَرَمَت سُرمِه چِشمانِ ما

 

براي مشهدي مهديارم

 

پسر گلم به لطف خدا و دعوت خود آقا امام رضا امسال توفيق پيدا کرديم بريم پابوسيش...

 

يه روز که داشتيم از خونه مامان جون برمي گشتيم خونه به در مغازه عمو سيد يه برگه زده بودن که توش نوشته بودن قراره واسه نيمه شعبان يه تور زيارتي سياحتي از اينجا بره سمت جمکران و بعد هم مشهد.

 

من و بابايي تصميم گرفتيم به همراه شما بريم پابوسي آقا .ولي بابايي دو دل بود اونم به خاطر تو .همش ميترسيد تو اذيت بشي و مسافرت رو خراب کني.به هر دري زد که شخصي بره ولي نشد.قسمت شد با همين تور راهي حرم آقا بشيم.3 تير 92 شنبه شب ساعت 11 حرکت کرديم سمت مشهدالرضا...

 

قرار گذاشتيم تا اونجايي که بتونيم همه ي خواسته هاي تو رو برآورده کنيم و بهونه دستت نديم .انگار که تو هم بو برده بودي.اولش که راه افتاديم هنوز از خوزستان نزده بوديم بيرون که شما بهونه کردي که بريم خونه خودمون.ولي با ترفنداي بابايي کم کم اين بهونت فراموش شد.تا جايي که روز آخري وقتي بهت گفتم مي خوايم برگرديم خونمون مي گفتي تو رو خدا نريم.از بس که بهت خوش گذشته بود .با دوستاي جديد کلي خوش مي گذروندي.شايد روزي 10 تا بستني نوش جان مي کردي از جلوي هر مغازه اي که رد مي شديم يه نمونه دلت مي خواست.

 

فعلا اينا تو ذهنم مونده بقيه رو در کنار عکسات مي گم عزيزم

 

 ایشالا قسمت همه خاله جونیا و نی نی های نازشون بشه برن اونجا

اینجا صحن حرم حضرت معصومه است .تا آب رو دیدی دویدی سمت آب و شروع کردی به آب بازی

آقا مهدیار به همراه بابایی

مهدیار و بابایی در صحن حرم حضرت معصومه

آقا مهدیار به همراه مامانی

مهدیار و مامانی در صحن حرم حضرت معصومه

آقا مهدیار و آب بازیش

مهدیار خان ما

اینجا به زور اجازه گرفتم که ازت عکس بگیرم .من فدای این همه ارادت تو به خانوم جان

مهدیار در کنار ضریح حضرت معصومه

داشتیم میرفتیم سمت مسجد جمکران که دیدی اینجا مسابقه گذاشتن زودی رفتی اون بالا

مهدیار در مسابقه

اینجا هم که تو عکس مشخصه که ساعت چنده!

تور رو اینجا پیاده کردن که شب رو در مرقد امام باشیم.همه خوابیدن الا من و تو .

اینم ورودی مرقد مطهر امام عزیزمونه

مهدیار در مرقد امام

هر جا می رفتی همه دوستت بودن.

با چه ذوقی هم می گفتی مامانی بیا یه دوست پیدا کردم

اینجا قدمگاه امام رضا در نیشابوره

مهدیار در قدمگاه.

تو و بابایی و ژستی که تو گفتی باید این طوری عکس بگیریم

مهدیار و بابایی در قدمگاه

این چشمه ی آب زمزم قدمگاهست و تو و زهرا خانوم دوست کوچولوت در کنار چشمه 

مهدیار و زهرا در کنار چشمه زمزم

اینجا بنياد پژوهش هاي اسلاميه.مهديار يهو فرار كرد از پيشمون و گفت مي خوام اينجا عكس بگيرم

مهدیار در ...

اینم یکی دو تا از ژست های بستنی خوردنته

مهدیار در کافی شاپ پاساژ کوثر

مهدیار و باز هم بستنی

تو و بابایی در کنار تمساح هستین.انگار که نه انگار اینجا باغ وحش بود همه حیوونا تا عالمه هپروت بودن معلوم نبود چهشون بود

مهدیار و بابایی در باغ وحش کنار تمساح

مهدیار در باغ وحش

مهدیار رفته هان هان بازی کنه

اینم اسب کوشولووووو.اولش هر چه بهت گفتیم برو سوار شو می ترسیدی و نمی رفتی ولی لحظه آخر که خواستیم بریم بیرون پشیمون شدی و گفتی می خوام سوار اسب شم.و دیگه دلت نمی خواست پیاده بشی

مهدیار و اسب کوچولو

این کوچولو هم مهمان آفریقایی بودن که بیچاره همون روز حالش خیلی بد بود و تو گل پسرم واسه خوشحالیش اون بادکنت رو بهش دادی

مهدیار و مهمان آفریقایی

اینجا سرزمین عجایبه

نمی دونم وقتی با قطار میرفتین داخل تونل چی می دیدی که ایطور دهنت  بازه و می گی مامانی هه دونه هیولا دیدم

مهدیار در قطار

گریه هاشوووو.فدات شم عزیزم خو چه کار می کردیم خانمه اجازه نداد شما با ما بیای ماشین سواری

مهدیار گریه می کنه

ولی در عوضش واسه خودت با دوست خیلی خیلی خوبت داداشی آرین(تو بهش می گفتی آریا ) رفتی موتور گازوووووووووو

مهدیار و دوستش آرین در حال موتور بازی

هر جا دوست داشتی واسه خودت می رفتیا

مهدیار خان ما

اااااااا اینجا هم که باز داری بستنی می خوری

مهدیار و آرین و بستنی

نمی دونم الماس شرق چند طبقه بود ولی تو از همون آخرین طبقه که سرزمین عجایب اونجا بود این خونه رو که توی طبقه ی زیر زمین بود دیدی گفتی می خوام برم خونه ی مادربزرگه و ما رو بردی دنبال خودت تا اون پایین

خونه ی مادربزرگه

فدات بشم مشهدی مهدیارم با اون انگشتای نازت که انگشتری زدی بهشون

فدای اون انگشتات که انگشتری کردی توشون

وااای اینجا خوده خوده بهشت بود خیلی خوب بود

شاندیز واقعا رویایی بود

اینجا شاندیزه

گیلاس هایی که از درخت چیدی خودت اونم بی اجازه

و در کنار کاظم دوست عراقیت مشغول خوردنشون بودی

مهدیار و کاظم دوست عراقیش

پسملم تو حسسسسسسه

مهدیار نازنازی ما

این بار دوم بود که رفتیم باغ وحش

مهدیار در باغ وحش

اینا هم دوست جونیات هستن

آقا کاظم.مشهدی مهدیار.داداشی آرین و زهرا خانوم

کاظم و مهدیار و آرین و زهرا

ما غذا می خوایم یالا

مهدیار به همراه دوستاش

عشقت این بود که هر جا در ورودی اماکن متبرکه بود بدوی بروی ببوسیش

مهدیار به همراه زهرا در حرم حضرت عبدالعظیم

یواشکی این عکس رو گرفتم.اینجا حرم امامزادگان یاسر و ناصر داداشای امام رضاست

مهدیار در کنار ضریح

مهدیار در کنار و بابایی و مامانی در حرم حضرت عبدالعظیم

مامانی و بابایی و مهدیار

اینم که دکتر مهدیار خودمان

مهدیار عینکی

از اين جا به بعد عكسها با دوربين گوشي ماماني در حرم مطهر گرفته شده چون اجازه نميدادن دوربين ببريم داخل

من و تو هستیم و یه دنیا خاطره های قشنگ و فراموش نشدنی

مامانی و مهدیار در در صحن حرم نقلاب اسلامی

اینجا هم گل پسرم به تقلید از بقیه در حال زیارت خوندنه

مهدیار دعا خووون من

این ساعت خورشیدیه .که متاسفانه ما به خورشیدش نمی رسیدیم .همیشه شبا تا صبح رو تو حرم می گذروندیم

مهدیار در کنار ساعت خورشیدی در صحن انقلاب اسلامی

زیز زمین حرم مطهر رضوی و بازیگوشیای تو

مهدیار در زیز زمین حرم رضوی

این از کجا اومد؟؟؟؟؟

ولی حالا که هست بذار بگم

اینجا ورودی پارک وحدته.

نمی دونی با چه ذوقی دویدی سمتش گفتی مامانی بیا ازم پیش این عکس بگیر

 

مهدیار در پارک وحدت

ادامه دارد...

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (9)

مامان پارمیدا
22 تیر 92 22:34
خاله خانوم رمزو میخوام


فدات بشم عزیزم چون کامل نیست رمز گذاشتم ایشالا کامل بشه رمز رو حذف می کنم
مامان مجتبی ومحمدرضاومهدیار
25 تیر 92 18:36
سلام عزیزم عبادتها قبول رمز نداریم التماس دعاااااااااااااااااا


سلام خانمی .این رمز موقتیه فقط به خاطر این که کامل نشده .در اولین فرصت رمز و حذف می کنم.ممنونم که هستی
مامان پریاگلی
27 تیر 92 16:06
سلام
خوبی عزیزم
چرا عکس داداشی رو نمی زاری
تا عید فطر بزارش تو پست ثابت
واسه همه تون دلم براتون تنگ شده


سلام عمه جون.مامانبی خیلی تلاش می کرد که با کامپیوتر خودمون عکسم رو بذاره اما نمی شد ولی الان اومده کافی نت عمو احمد داره عکسم رو میذاره.
ما هم دلمون واستون تنگ شده.از همین جا می بوسمتون
مامان محمد و ساقی
7 مرداد 92 16:41
سلاااااااااااااااااااااااااام
زود زود زود کاملش کن


سلام خانم گل.چشم .متاسفانه الان دوربين رو نمي دونم كجا گذاشتمه.فعلا ناقصه پستمون .كامل بشه حتما رمز رو بر مي دارم
مامان محمد و ساقی
21 مرداد 92 22:49
سلام به مامان گل مهدیار جان
زیارتت قبول خانمی
به به چه جاهایی رفتی
جمکران-مرقد امام-حرم عبدالعظیم-حرم حضرت معصومه-حرم امام رضا
وااااااااااااااااااااای دلمو کجاها بردی ختر


سلام عزيزم .ممنونم خانومي.جاي شما خيلي خالي.
از خدا خواستم از ته ته دلم كه قسمتتون كنه زيارت تمام اين اماكن متبركه رو.ايشالا
مامان محمد و ساقی
21 مرداد 92 22:50
آخرین باری که مشهد رفتم اول رفتیم جمکران و حرم حضرت معصومه و بعد هم مشهد.ایشالله شما دوباره و به زودی زود دوباره این سفرها قسمتتون بشه و دعوت بشین


هنوز تو اون حال و هوام .ايشالا قسمت همه بشه كه برن پابوسي آقا.مشهدمون با مهديار يه حال ديگه اي بود
مامان محمد و ساقی
21 مرداد 92 22:51
مهدیار جان دوبستنی ها نوش جونت عزیزم
چه دوستایی هم پیدا کردی ماشالله پسر اجتماعی هستیی.آخی آفریقایی عراقی


اينا كه يكي دوتاش بودن باور نمي كني ولي به خدا روزي ده تا رو مي خورد.
آره .اين خصلت خوبش به باباش رفته خدا رو شكر
مامان محمد و ساقی
21 مرداد 92 22:52
عکسهاتون خیلی خوشگلن.مخصوصا" عکسهای حرم.به به مامانی گل مهدیار جون
خوشحالم از دیدنت گلم


چشات خوشكل ميبينه گلم.جاتون خيلي خالي.
اااااااااااا پس چشتون روشن
مامان محمد و ساقی
21 مرداد 92 22:52
آرزوم می کنم همیشه در کنار هم سلامت و شاد باشین


ممنونم از آرزوي قشنگت عزيزم